Sunday, February 14, 2010

ای ایران ای مرز پر گهر

ای ایران ای مرز پر گهر --- ای خاکت سر چشمه هنر

دور از تو اندیشه بدان --- پاینده مانی و جاودان

ای دشمن ار تو سنگ خاره ای من آهنم --- جان من فدای خاک پاک میهنم

مهر تو چون شد پیشه ام --- دور از تو نیست اندیشه ام

در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما --- پاینده باد خاک ایران ما

سنگ کوهت در و گوهر است --- خاک دشتت بهتر از زر است

مهرت از دل کی برون کنم --- بر گو بی مهر تو چون کنم

تا گردش جهان و دور آسمان به پاست --- نور ایزدی همیشه رهنمای ماست....

با مهرکانم این شعر را آغاز نموده ایم فکر نمی کردم دوستش داشته باشند بعد از دو سه روز آن را زمزمه می کنند و می خواهند که مدام آن را بخوانیم خودم وقتی با آ نها آن را می خوانم بدنم مور مور می شود به ایران می اندیشم به مرز پر گوهرم و این که آیا جانم را فدای آن می کنم یا نه؟ می خوانیم دور از تو اندیشه بدان، قلبم به در د می آید وقتی می بینم که این همه آشوب است و این همه انسان زیر باتون ها له می شوند، به مهرکان می نگرم و می اندیشم فردا هر کدام این ها کجا هستند یکی درکوچه پس کوچه ها ی... در به در دنبال مواد مخدر، یکی پزشک یکی ورزشکار یکی رفته گر یکی هم باتون به دست... صدایی مرا به خود می آورد خانوم یه بار دیگه بخونیم.

1/11/88

No comments:

Post a Comment